دوست داشتنی ترین شعر دوران ابتداییم :
باز باران،با ترانه
با گهر های فراوان می خورد بر بام خانه
من به پشت شیشه تنها ایستاده
در گذر ها
رودها راه اوفتاده
شاد و خرم
یک دو سه گنجشک پرگو
باز هر دم
می پرند این سو و آن سو
می خورد بر شیشه و در مشت و سیلی
آسمان امروز دیگر نیست نیلی
****
یادم آرد روز باران
گردش یک روز دیرین خوب و شیرین
توی جنگل های ایران
کودکی ده ساله بودم
شاد و خرم
نرم و نازک
چست و چابک
از خزنده از پرنده از چرنده
بود جنگل نرم و زنده
****
آسمان آبی چو دریا
یک دو ابر اینجا و آنجا
چون دل من روز روشن
****
بو جنگل تازه و تر
همچو می مستی دهنده
بر درختان می زدی پر
هر کجا زیبا پرنده
****
برکه ها آرام و آبی
برگ و گل هرجا نمایان
چتر نیلوفر درخشان
آفتابی
سنگ ها از آب جسته
از خزه پوشیده تن را
بس وزع آن جا نشسته
دم به دم در شور و غوغا
****
رودخانه با دو صد زیبایی
چرخ می زد چرخ می زد
همچو مستان
*****
چشمه ه چون شیشه های آفتابی
نرم و خوش در جوش و لرزه
توی آن سنگریزه ها
سرخ وسبز و زرد و آبی
*****
با دو پای کودکانه
میدویدم همچو آهو
می پریدم از سر جو
دور می گشتم ز خان
می پراندم سنگریزه
****
تا دهد بر آب لرزه
بهر آب و بهر چاله
می شکست «کرده خاله »
****
می کشانیدم به پایین
شاخه های بید مشکی
دست من می گشت رنگین
از تمشک سرخ و مشکی
****
می شنیدم از پرنده
داستان های نهانی
از لب باد و زنده
راز های زندگانی
****
هرچه می دیدم در آنجا
بود دلکش وزیبا
شاد بودم می سرودم
«روز ای روز دلارا!
داده ات خورشید درخشان
این چنین رخسار زیبا
ور نه بودی زشت و بی جان
****
این درختان با همه سبزب و خوبی
گو چه می بودند جز پاهای چوبی
گر نبودی مهر رخشان
***
گیسوی سیمین مه را
شانه می زد دست باران
بادها با فوت خوانا
می نمودنش پریشان
***
سبزه در زیر درختان رفته رفته گشت دریا
توی این دریای جوشان جنگل وارونه پیدا
***
بس دلارا بود جنگل
به!چه زیبا بود جنگل
بس ترانه ،بس فسانه
بس فسانه،بس ترانه
بس گوارا بود باران
به!چه زیبا بود باران
****
می شنیدم اندر این گوهر فشانی
رازهای جاودانی،پندهی آسمانی:
بشنو از من کودک من!
پیش چشم مرد فردا
زندگانی خواه تیره- خواه روشن
هست زیبا - هست زیبا - هست زیبا

نظرات شما عزیزان: